مجموعهای از عناصر برای خلق چیدمانی به نام «سواره افتاده پیاده» گرد هم آمدهاند. در مرکز این چیدمان یک اسب به همراه دو سوار قرار دارد. دنیای بیتا فیاضی همیشه آمیخته با نوعی نمایش و یا به بیان بهتر، با نوعی آیین و مسلک همراه بوده است. چه اجرایی زنده باشد یا پردهی نقاشی، مجسمهای برنزی، سرامیکی یا مجموعهای از اجسام یا مصنوعات مختلف، همه و همه، بازگو کنندهی روایتی هستند از تجربهای که مستقیما از حوزهی زندگی فردی و دنیای منحصر بفرد وی نشأت گرفتهاند. در نتیجه، کار فیاضی مجموعهای از اصول شخصی وی را دارند، کاملا مستقل از جریانات دیگر بوده و ماهیتی لطیف ندارند. بنابراین از آنجا که کارهای او بیشتر مقولههایی حسیاند تا دریافتنی، درک کار او در گروی ورود به دنیای وی میباشد.
فیاضی استاد افسانهسرایی و قصهپردازی است. او با استفاده از کاموا، طناب و مقدار بسیار زیادی از الیاف طبیعی یا مصنوعی و پیچیدن آنها دور وسایل و اشیاء دور ریز یا قابل استفاده، و یا انواع لباسهای زیر و یا مندرس، ترکیبی از یک اسب و دو سوار خلق کرده است. او کاموا را چنان استادانه به دور کار پیچیده و فرم داده که گویی لایهای از پوست بر روی آن ایجاد کرده است. این حجم های ابتدایی که بازگو کننده یک اسب و دو سوار است، بصورت آگاهانه ای خام ساخته شده اند.
فیگور اصلی سوار بر اسب، فیگور (بدون چهره) دیگری را که احتمالاً بر اساس اندام آن، زن است را نگه داشته یا در حال پایین انداختن آن است. فیگور دوم در حالتی که گویا زخمی است (و یا در حالتی مطیعانه و از سر تسلیم) بر روی زانوان سوارکار (که بسیار عمود بر رو ی اسب نشسته است) خم شده است.
جریان کامواها که آزادانه از مرکز کار سرازیر شده و تمام فضا را پر کرده و تمام سطوح و دیوارها را پوشانده اند، ماهیت سیال کار را افزایش داده و به بیننده پیوسته حس جدیدی را نسبت به کار القاء می کنند. یک چنین حالتی به شکلهای متفاوتی میتواند ایجاد شود، با فضا یکی شده وبازدید کنندگان میتوانند به راحتی روی آن قدم بزنند. همچنین بحث پیرامون آن به عمد حل نشده و باز باقی گذاشته شده است. یک چنین سیلابی، حالتی از تهدید بر روی فضا و نسبت به بازدیدکنندگان ایجاد کرده و همچون سرطانی بدخیم، خود را به آنان تحمیل میکند.
سست بودن پایه کار و انتخاب بی پروای متریال، به آن فضایی عجیب و بی تناسب و در عین حال شکننده بخشیده است. هیچ درخشش یا انعکاس نوری (ناشی از جلای آن) در کار دیده نمیشود و فیگورها نرم و شل به نظر می رسند. نرمی پارچه ها و کامواها و تنوع رنگ الیاف احساس آرامش خاصی به انسان نمی بخشد و در اجرای این کار همانطور که در پویایی شکننده روابط آن دیده می شود، نوعی خشونت در بافت و تاروپود و سبک آن به چشم می خورد.
ترجمه: وحید بصیری